در دو سال اخیر و در تعاملات فکری و تشکیلاتی با سازمان هایی(حداقل سه یا چهار مورد) برخورد کردم که بر آنها نام سازمان «یک نفره» را نهادم.
مهمترین ویژگی های این سازمانها این است که وقتی با آن یک نفر (یعنی مسئول سازمان) صحبت می کنی بسیار کیف می کنی و خوشحال می شوی و اصلا احساس می کنی با سازمان بسیار توجیه و خوبی سر کار داری.
منتها بعدا یک متر از رئیس که فاصله می گیری همه چیز 180 درجه عوض می شود. آدمها به شدت پیاده هستند. از متوسط آدمهایی که دیده ای ضعیف تر، روالهای سازمان خیلی بد چیده شده است. بسیار محدود کننده و پر پیچ و خم و قصه هایی شبیه این.
آن عطش و گرایش به همکاری با این سازمانی در کمتر از چند هفته تبدیل می شود به بی خیال شدن کار با آنها! خیلی انسان خوب و دلسوز و خوش بینی که باشی حداکثر دوست داری با همان یک نفر فقط حرف بزنی و نه کار!
این سازمانها به سرعت بد نام می شوند... دیگران شما را از کار با آنها پرهیز می دهند و امثال این مسائل.