در دو سال اخیر و در تعاملات فکری و تشکیلاتی با سازمان هایی(حداقل سه یا چهار مورد) برخورد کردم که بر آنها نام سازمان «یک نفره» را نهادم.
مهمترین ویژگی های این سازمانها این است که وقتی با آن یک نفر (یعنی مسئول سازمان) صحبت می کنی بسیار کیف می کنی و خوشحال می شوی و اصلا احساس می کنی با سازمان بسیار توجیه و خوبی سر کار داری.
منتها بعدا یک متر از رئیس که فاصله می گیری همه چیز 180 درجه عوض می شود. آدمها به شدت پیاده هستند. از متوسط آدمهایی که دیده ای ضعیف تر، روالهای سازمان خیلی بد چیده شده است. بسیار محدود کننده و پر پیچ و خم و قصه هایی شبیه این.
آن عطش و گرایش به همکاری با این سازمانی در کمتر از چند هفته تبدیل می شود به بی خیال شدن کار با آنها! خیلی انسان خوب و دلسوز و خوش بینی که باشی حداکثر دوست داری با همان یک نفر فقط حرف بزنی و نه کار!
این سازمانها به سرعت بد نام می شوند... دیگران شما را از کار با آنها پرهیز می دهند و امثال این مسائل.
یکی از مهمترین انتقادات به بدنه تصمیمگیری نظام، حاکمیت روابط در انتخاب همکاران و مدیران است. این یادداشت قطعا درصدد توجیه این پدیده نیست لیکن بنا دارد تا با استفاده از تجربیات و تأملاتی، برخی از ریشههای این موضوع مطرح نماید و عللی برای این موضوع کشف و تبیین نماید که اگر بنا شد برای رفع این مشکل اقداماتی اساسی شود، به جای مبارزه با معلول با علتها مبارزه نماییم.
نویسنده معتقد است که این پدیده یک فرهنگ عمومی در کشور ما است. یعنی تا جزئیترین افراد جامعه نیز از این آسیب برخوردارند. هر گاه بخواهند برای خود همکاری انتخاب نمایند ابتدا سراغ از آشنایان و دوستان میگیرند. گر چه این پدیده برای انتصابات حکومتی اصلا شایسته نیست، اما نباید انتظار داشت، بدنه حکومت متفاوت از فرهنگ عمومی جامعه رفتار نماید. چرا که بدنه حکومت عملاً خود جزئی از جامعه است.
1.طرح مسئله:
•طی مسیر پیشرفت در کشور مستلزم انجام اقدامات متعددی در سطوح مختلف از سیاستگذاری تا برنامهریزی و اجرا است.
•بدیهی است اثر اقدامات در پیشرفت متفاوت خواهد بود؛ زیرا برخی اقدامات زیربناییتر و اساسیتر و در نتیجه اثربخشتر (اقدامات تحولآفرین) و برخی دیگر کماثرتر هستند.
•اقدامات با ویژگیهای زیر را میتوان اقدامات تحول آفرین نامید:
- این موضوعات بیشتر از جنس اهداف منتهی به اقدام هستند؛ در یک مقطع برای همیشه انجام میشوند و میتوان تحقق و یا عدم تحقق آنها را سنجید و شاخصهای تحقق آن نیز موجود و ملموس است.
-این موضوعات نقشی کلیدی در پیمودن فرایند توسعه در کشور ایفا میکنند که میتوان اثر آنها را در تعداد زیادی از حوزهها در فرآیندهای اساسی کشور مشاهده کرد.
- به علت نقش اساسی مباحث مورد نظر در فرایند توسعه، میتوان آنها را در زمرة سیاستهای کلی نظام دانست (که اکثر آنها هم به نوعی در سیاستهای کلی نظام منعکس شدهاند) .
- نه تنها نقطة چالش کشور در شرایط فعلی، پذیرش یا عدم پذیرش این موضوعات نیست. بلکه نسبت به ضرورت تحقق آنها توافق نیز وجود دارد؛ چالش اصلی در پایبندی به اجرا، در اولویت قرار دادن آن و چگونگی اجرای آنهاست .
- اگر نگاهی به سیاستهای کلی برنامه پنجم بیندازیم موارد زیر را میتوان در زمره اقدامات تحولآفرین بر شمرد:
1.طرح مهندسی فرهنگی (بند 1)
2.تحول در نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی (بندهای 7 و 8)
3.نقشة جامع علمی کشور (بند11)
4.قطع درآمد نفت از بودجة جاری کشور (بند 3-22)
5.اصلاح ساختار نظام بانکى (بند 23)
6.سیاستهاى کلى اصل 44 قانون اساسى (بند25)
7.تبدیل نظام بودجهریزى کشور به بودجهریزى عملیاتى (بند32)
8.اصلاح نظام برنامهریزی کشور (بند 33)
9.هدفمند کردن یارانهها (بند3-34)
10.اصلاح ساختار بخش کشاورزی (بند1-35)
•برای رسیدن به اهداف بلند کشور باید در تشخیص، تصمیم، اقدام و نظارت بر «اقدامات تحول آفرین» قدرتمند عمل کنیم.
•آسیبشناسی عملکرد دستگاههای مختلف، نشانگر غفلت در این زمینه است؛ به دیگر سخن مجموعهای از مسائل در کشور وجود دارد که حل آنها اثر قابل توجهی در پیشرفت کشور در مسیر چشمانداز بیستساله دارد و بهرغم هماهنگی و تأکید مسئولان، خروجیهای قابل قبولی ارائه نشدهاست؛ که موارد بالا در زمره این موارد است.