از مهندسی فرهنگی چه می خواهیم
جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۸۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ
اینک پذیرفته شده است که پایدارترین ، موثرترین و کم تنش ترین راه اعمال نفوذ بر دیگران تغییر منش ها و نگرشهای افراد می باشد. به عبارت دیگر اگر زمانی با زور اسلحه و زمان دیگری با اهرمهای مختلف صاحبان قدرت دیگران را همراه خود کرده و آنها را وادار به طبیعت از خود می نمودند، امروز بدلایل مختلف این روشها منسوخ و جای خود را به روشهای دیگری به نام فرهنگی داده است.
این روند و برخی عوامل دیگر که مجال طرح آنها نیست ، سبب شده تا یک عنصر اجتماع (مثلا یک فرد ، گروه ، سازمان) مخاطب مجموعه متعددی از فرایندهای فرهنگی (به معنای عام) باشد و نتوان همچون گذشته عوامل تاثیر پذیری او را به خانواده، مدرسه و دوستان و ... محدود کرد. به عنوان مثالی ساده، شبکه اینترنت به تنهایی هزاران اندیشه ، تفکر و رفتار مختلف را عرضه می دارد که در کنترل ما نیست. و در خوش بینانه ترین حالت می توان برخی آنها را فیلتر کرد اما هیچگاه نمی توان همه آنها را به شکلی که تمایل داریم، عرضه نماییم.
در چنین فضایی ادعای تسلط بر فعالیتهای فرهنگی به معنای در اختیار گرفتن و برنامه ریزی هر آنچه که بر یک مخاطب عرضه میشود، چندان معقول به نظر نمی رسد و نمی توان خواستار این بود که مجموعه عوامل تاثیر گذار بر روی افراد جامعه را بگونه ای محدود کرد که به طور 100 در صد قابل کنترل باشند.
لذا مفهوم مهندسی فرهنگی به این معنا قابل پذیرش نیست. جدای از عدم قابلیت کنترل عوامل مختلف ، عناصری همچون پیش بینی ناپذیری حوزه فرهنگ و کمیت ناپذیری بخشی از عناصر فرهنگی نیز مزید بر علت می شود تا تعبیر مهندسی فرهنگی از این حیث خدشه پذیر باشد.
لذا نمی توان فضای فرهنگی جامعه را یک سیستم تلقی کرد و برای آن برنامه ریزی نمود، چرا که تعیین مرز سیستم با محیط و میزان تسلط بر اجرای درونی و میزان تاثیر گذاری عوامل محیطی این تعریف را خدشه دار می نماید. بلکه بایستی فضای فرهنگی را عرصه ای متشکل از سیستمهای مختلف فرهنگی با انگیزه ها ، اهداف و کارکردهای مختلف دانست. در این شرایط حکومت از حیث وظایفی که بر عهده دارد می تواند از دو کانال بر این عرصه اعمال حاکمیت نماید.
اول : تعریف یک سیستم فرهنگی که به وسیله آن وظایف فرهنگی خود را ایفا نماید. به دیگر سخن، در جامعه ای همچون ایران با داعیه حکومت دینی ، وظایفی فرهنگی و تربیتی بر عهده حکومت است و حکومت نسبت به سرنوشت افراد نه برای بقا خود که به طور ذاتی مسئول است تربیت انسانهایی با ویژگی های مشخص است از وظایف حکومت است.
دوم : نظارت ربر سایر سیستمهای فرهنگی که از حد و حدود قانونی خارج نشود. روشن است که اولا الزایمی نیست که این دسته از سیستمها به ایفای وظایف فرهنگی حکومت کمک نمایند و نهایتا آن را نفی نمی کنند و ثانیا حکومت تنها ناظر خروجی این سیستمها است و در انگیزه ها ، برنامه ریزی ها و ... نقش چندانی ندارند. یعنی رابطه ای مشابه با بخش خصوصی در اقتصاد.
با این تعریف می توان مهندسی فرهنگی را به معنای مهندسی وظایف فرهنگی حکومت مورد توجه قرار داد و برای آن مدل طراحی نمود. در این مدل حکومت وظایف فرهنگی برعهده دارد و برای ایفای آن سیستم طراحی می کند و در ضمن برای فعالیت سایر سیستمهای فرهنگی چهارچوبی تعیین می نماید و در آن چهارچوب رابطه این سیستم با سایر سیستمهای فرهنگی را تنظیم می نماید. به طور خلاصه می توان گفت بایستی به سه موضوع زیر پرداخت :
الف : وظایف فرهنگی حکومت که بایستی توسط خود حکومت انجام پذیرد و قابل واگذاری نمی باشد(حداقل در شرایط فعلی) چیست ؟ چرا این وظایف قابل واگذاری به بخش خصوصی و سیستمهای دیگر فرهنگی نیست ؟
ب : برای ایفای این وظایف چه نوع سیستمی و با چه ساختار و ویژگی های لازم است طراحی شود. در این سیستم چند نهاد و ... وجود دارند و ...
ج : حدود نظارت بر سایر سیستمهای فرهنگی توسط چه قوانینی انجام می پذیرد ؟