تکنگاشتهای یک سرباز در دورهی آموزشی
متن زیر یافتههایِ مختصرِ تحلیلی است از دورهی دوماههی آموزشی سربازی. این دورهی آموزشی در یکی از پادگانهای «ارتش جمهوری اسلامی» برگزار شده است. گرچه لحن یادداشت انتقادی است، اما باید اذعان کرد که در این پادگان اصلاحات زیادی صورت گرفته بود و واقعیتهای آن با تلخیهایی که از دورهی آموزشی شنیده بودیم، فاصلهی زیادی داشت. اینجا ما را «دانشجو» خطاب میکردند، با احترام صحبت میکردند، به کسی توهین نمیشد، کمتر از تنبیه استفاده میشد، کیفیت غذاها خوب بود، فرماندهان گوش شنوا داشتند و مشکلات را میشنیدند، به بچهها مرخصیهای خوبی داده میشد و... . به قول مسئولان، آنجا یک مرکز فرهنگی بود. با این حال نکات زیر برای نویسنده قابل تأمل بود.
یافتههای روزهای اول
در دورهی ما قریب به 1600نفر حضور داشتند. مجموع افرادی که دکترای تخصصی داشتند حدود 20نفر و پزشکان 15نفر بود. فوقلیسانسها هم حدود 180نفر بودند. یعنی نهایتاً 13درصد افراد تحصیلات تکمیلی داشتند. ما در گروهان 90نفر بودیم؛ اکثراً لیسانس. بهجز معدودی همه فارغالتحصیل دانشگاه آزاد و پیام نور و غیرانتفاعی. آنجا معنی گسترش کمّی آموزش عالی را متوجه شدیم! متوجه شدیم آموزش عالی بیشتر از حدی که تصور میکردیم لیسانس تحویل مملکت داده است. گرچه واقعاً در لیسانسداشتن برخی هم باید تردید میکردیم!
در جمع ما حدود 25نفر متأهل بودند. فقط یک نفر بچه داشت. یعنی 80درصد جوانانی که بالای 24سال داشتند، مجرد بودند. این تصویری از جملهی تکراری «بالارفتن سن ازدواج» است که هرازچندگاهی در اخبار میشنویم. الحق میتوان سربازی را یکی از مهمترین موانع ازدواج شمرد. یعنی در همین دو ماه به جوانان حق دادم که تا سربازی نیامدهاند، زن نگیرند. شاید اگر قرار باشد سه کار برای رفع موانع ازدواج انجام شود یکی از آنها اصلاح سیستم سربازی است.
تأملاتی دربارهی اصل سربازی
این روزها در پادگان ما چند چیز را یاد میگیریم: آشنایی با اسلحه، امداد و نجات و اموراتی که در یک نبرد نظامی بهکار میآید، مقداری مطالب فرهنگی و عقیدتی، تمرین رژه، آمادگی جسمانی ، قواعد و قوانین نظامی بودن و... . ما حداقل دو دستهایم. عدهی قلیلی از ما، امریهی سازمانهای غیرنظامی را داریم و عدهی دیگر که باید به عنوان افسر وظیفه در نیرویهای مسلح خدمت کنند.
به نظرم میرسد که معلومات نظامی برای رزم مقدماتی گرچه یک آشنایی پایه است، اما فراموش خواهد شد. ما بسیاری از این مطالب را در بسیج هم آموخته بودیم، اما اینک فراموش کردهایم. آناندازه از این مطالب که برای پایهی اولیه لازم است در زمان کمتر و به شکلهای بهتر قابل آموزش است.
مطالب فرهنگی و عقیدتی هم غالباً همانهایی است که در دبیرستان و دانشگاه خواندهایم. معنای تکرار آن را نمیفهمم. البته میفهمم! چون سیستم در آنجا ناکارآمد است، دوباره در اینجا آموزش میدهیم. به همان سیاق گذشته و چه بسا بدتر که اینهم چندان کارآمد نخواهد بود.
مطالبی که مربوط به آداب نظامی است، قاعدتاً برای کسانی که میخواهند در سیستم نظامی خدمت کنند لازم است. اما کسانی که قرار است امریه شوند، نیازهای مهمتری دارند. آنها قرار است در سازمانهای دولتی کشور کار کنند. برخی از آنها به این واسطه در دولت استخدام خواهند شد. پس باید با این نگاه آنها را آموزش داد.
آمادگی جسمانی، مهمترین بخشی است که منصفانه باید گفت برای ما مفید است و بهجا میماند. چراکه ارادهی ورزشکردنمان کم است و این بخش قطعاً برایمان مفید است. گرچه سختترین بخش هم هست.
با این اوصاف ما دربارهی کارآمدی بخش عمدهای از این آموزشها ابهام داریم و آنها را کارآمد نمیدانیم.
قانون ما را مکلف کرده است که بهواسطهی دفاع از استقلال و تمامیت ارضی و نظام جمهوری اسلامی ایران و جان و مال و ناموس مردم خدمت وظیفه را انجام دهیم. اما اینک خدمت وظیفه تبدیل به چیز دیگری شده است. کسانی که سربازی را در داخل نیروهای مسلح میگذرانند، عموماً مشغول کارهای دست پایین هستند. در روایت بهتری حکم آچار فرانسه را دارند؛ از نظافت تا منشیگری را باید انجام دهند. به آنان حق میدهیم که نپذیرند دارند به پرچم کشورشان خدمت میکنند. بلکه احساس نوعی بیگاریکشیدن را داشته باشند. نیروی مفت کار! بهویژه در فقدان امکانات و تجهیزات و ندادن حقوق کافی.
اگر سربازی واقعاً برای دفاع از نظام است و اگر جنگ امروز، جنگ نرم است، حداقل باید بویی از این تغییر تهدید در نوع آموزشها دیده شود. نمیگویم مواد آموزشی فعلی لازم نیست. اما حتماً ضرایب آنها تفاوت میکند.
در یکی از روزهای آموزش میزبان یکی از امرای ارتش بودیم. ایشان در سخنان خود ما را کسانی خطاب کرد که با عشق آمدهایم تا از وطن دفاع کنیم و لباس مقدس سربازی را بپوشیم. اما همانطور که گفتم واقعیت چیز دیگری بود. ما با عشق از وطن دفاع خواهیم کرد. تا آخرین قطرهی خون. اما امروز به زور به اینجا آمدهایم. اصلاً احساس نمیکنیم در حال دفاع از کشور هستیم و کار مقدسی را انجام میدهیم. با چشمان خود میبینیم که ما فعلاً پُرکنندهی خلأهای مدیریتی و امکاناتی نیروهای مسلح هستیم. جوانان دوروبر من هم چنین احساسی دارند. آمادهاند از کشورشان دفاع کنند و حتماً این کار را میکنند. اما امروز در سربازی چنین احساسی ندارند. راحتتر بگوییم، ما معنای کلمات «مقدس» و «خدمت» را در خدمت مقدس سربازی متوجه نمیشویم. چون بسیاری از کارهایی که سربازان انجام میدهند با مدیریت بهتر و کمی امکانات بدون اتلاف وقت جوانان قابل انجام است.
سرمایهی اجتماعی درونگروهانی؛ پدیدهی جدید در ارتش
از خوبی روزگار و برخلاف شنیدههای قبلی، مسئولان گروهان ما مشی قابل توجهی داشتند. اینگونه شنیده بودیم که در پادگانهای نظامی، تحکم و تنبیه عامل اصلی در ادارهی گروهانها است. تشویق برای یک نفر است، اما تنبیه برای همه و... . اما اینجا ماجرا برعکس بود. تشویق بچهها و روحیهدادن به آنها یک عامل اصلی یادگیری و موفقیت بود. عامل دوم ایجاد یک سرمایهی اجتماعی درونگروهانی بود. ایجاد غیرت و تعصب در بچهها نسبت به گروهان، بهویژه در مقایسه با سایر گروهانها. یعنی بچهها سعی کنند وقتی در اجتماع عمومی حاضر میشوند در نظم و... آبروی گروهان را حفظ کنند. عامل سوم دلسوزی و عدالتمحوری فرماندهان گروهان بود. آنها برای بچهها دلسوزی میکردند، به دغدغههای بچهها توجه ویژه داشتند. هرگونه سوءتفاهم را در جمع مطرح میکردند و دربارهی مسایلی که به بچهها مربوط بود به آنها توضیحات کافی میدادند. سئوالاتشان را تا آخر میشنیدند و ابهاماتشان را رفع میکردند. حتا با بچهها رفیق هم میشدند. پای درددل بچهها مینشستند و... . برای همین روحیات بود که ادارهی گروهان ما آسانتر بود. بچهها آموزشها را بهتر فراگرفتند و هم برای ما خوب بود، هم برای فرماندهان. البته جدیت هم بهوقتاش وجود داشت و تنبیه هم.
عقیدتی ـ سیاسی ضعیف
عقیدتی سیاسی در دورهی آموزشی تقریباً تلخترین خاطرهها را برایم بهجا گذاشت. از شصتروز، جمعاً ما سهروز در خدمت دوستان عقیدتی سیاسی بودیم. البته قرار بود پنجروز باشد که بهدلایلی اصطلاحاً «پیچانده شد». از این سهروز، یکروز را بهدلیل نداشتن استاد، بدون برنامه گذراندیم. یعنی بیکار سر کلاس نشستیم! روز دوم، سه استاد داشتیم. استادانی که داشتند سربازیشان را میگذراندند. دوتای آنها بهجای درسدادن خاطرات سربازیشان را تعریف کردند و اطمینان دادند که در پایان دوره سئوالها را به دست ما خواهند رساند. یکی از این دو نفر، در تعریف خاطراتاش عملاً نوعی نسبیت اخلاق را به بچهها القا میکرد. روز سوم قرار است پنجروز دیگر باشد و پسفردای آن امتحان عقیدتی داریم!
دلام میسوزد که اگر این دوستان قرار بود به ما درس هم بدهند، باز همان مطالبی را درس میدادند که در دبستان و دبیرستان و دانشگاه خواندهایم. نمیدانم چرا در عقیدتی و سیاسی حرفهای انقلابی کم زده میشود. سیرهی حکومتی امیرالمؤمنین گفته نمیشود، وصیتنامه و پیام قطعنامهی امام تدریس نمیشود، و... کلاً آرمانهای رویزمینماندهی انقلاب موضوع عقیدتی سیاسی نیستند. چون احتمالاً بچهها ضد وضع موجود خواهند شد! این دو ماه یک فرصت خوب بود تا انقلاب اسلامی را مستقل از جمهوری اسلامی برای جوانان تبیین کنیم و بعد با آن به وضع موجود جمهوری اسلامی نمره بدهیم.
البته برای رعایت انصاف باید بگویم که عقیدتی سیاسی در طول دوره برای ما چند سخنرانی هم گذاشت که بسته به قابلیت استاد، وضعاش بهتر از کلاسهایی بود که خود عقیدتی رأساً برگزار میکرد.
جوانان جدید و مسئولیتناپذیری
از دیگر پدیدههای قابل توجه در سربازی، نهادینهشدن نوعی فرهنگ مسئولیتگریزی در بین جوانان است. بدینمعنا که هرکاری را به شکل «سَمبلکاری» انجام میدهند. اگر سربازی را بیگاری بدانیم، میتوانیم این روحیه را توجیه کنیم. اما واقعیت تلختر از این است. بخش عمدهای از این جوانان مدرکشان هم مفت نمیارزد. یعنی درسی نخواندهاند و سوادی ندارند. اکثر این افراد هیچ مهارت خاصی ندارند. کارهای اولیهای که از یک لیسانس انتظار میرود را هم نمیتوانند انجام دهند و... . وقتی این فضا را میبینم، احساس میکنم همهی مسألهی اشتغال تقصیر دولت نیست. کار ندارم مقصر این پرورش کیست. اما میدانم که هیچ آدم دلسوزی کار مجموعهاش را دست چنین افراد مسئولیتنشناسی نمیدهد. یک حضور مختصر در این جمع نشان میدهد که خیلی نسبت به سنشان بچهتر هستند. مشغول گذران زندگی بودند با خوشی و نهایتاً لیسانسی را گرفتهاند. چه کسی به این افراد کار خواهد داد؟
دورهی ما گذشت و احتمالاً زمان چاپ این مطلب تمام شده است. اما این دوماه یک فرصت برای نظام است که ما آن را بهمعنای واقعی کلمه تلف کردیم. یعنی چیز مهمی یاد نگرفتیم. بهنظرم میرسد که آموزشهای فعلی را میتوان در دورهی بسیار کوتاهتری به تحصیلکردهها ارایه داد. اگر قرار است بچهها دوماه در خدمت نیروهای مسلح باشند بهتر است وقت را در خدمت جبران نارساییهایی قرار بدهیم که در دانشگاه و مدرسه برای بچهها ایجاد کردهایم.
همین مطلب در نشریه هابیل