در نسبت کوزه مشکلات کشور و تشنه لبان علوم انسانی
یکی از مهمترین مسائل روز، آسیبشناسی علوم انسانی در کشور است. و هر کس از زاویه دید خود به مسئله مینگرد. این نوشته در تلاش است تا حرف تکراری «کاربردی نبودن علوم انسانی» در کشور را روایتی دیگر کند. البته نگارش نویسنده مبتنی بر شناختش از دو رشته مهم اقتصاد و مدیریت در کشور است.
یکی از آسیبهای مطرح برای این دو رشته قادر نبودن به حل مشکلات کشور است. در فضای دانشگاهی یا خیلی انتزاعی فکر میشود و یا اینکه به گونه ی غربزده ای تلاش میشود تا راهحلهای تجربه شده غربی را بدون چون و چرا به کشور وارد کند و مدعی است که اگر از تجربه دنیا استفاده کنیم ( و یا به زبان رساتر مسیر غرب را برویم) مسائل کشور حل میشود.
اما به نظر میرسد یکی از ریشههای این آسیب را باید در نوع آموزش این علوم در کشور جستجو کرد. نوع آموزش علوم انسانی بهگونهای است که دانشپژوهان آن را انتزاعی (نه به معنای نظری)، مدعی و البته غیرکارآمد بار میآورد.
مشکل از این جا آغاز میشود که دانشجویان علوم انسانی در کشور، فاقد مسئله واقعی برای حل هستند و قبل از اینکه با مسئله مواجه شوند و دارای مسئله باشند، با ادبیات موجود دنیا و راهحلهای مرسوم برای مسائل مرسوم مواجه میشوند. طبیعی است که وقتی راهحل و ادبیات موجود در ذهن کسی جا افتاد، این فرد با همان عینک به همه مسائل کشور نگاه میکند. از یک طرف گمان میکند که راهحلهای آموخته شده از ادبیات مرسوم دنیا کارآمد است و از سمت دیگر مسائل کشور را بسیار سطحی و ساده میبیند. دقیقا به همین دلیل که فکر میکند آن راهحلها پاسخگو هستند و فقط مانده که کسی در کشور بیاید و آن را بکاربگیرد. به آسانی فکر میکند که فقط اوست که این راهحلها و ادبیات وسیع غربی را میداند و مسئولان کشور هم ارادهای برای حل این مسائل ندارند یعنی نمیخواهند مسائل کشور حل شود و... مباحث عامیانه.
در ایام انتخابات در یکی از دانشکدههای مدیریت دانشگاههای تهران جلسه دانشجویی برقرار بود که بهعنوان میهمان در آنجا حضور داشتم. در خلال بحث یکی از دانشجویان ترم 2 رشته مدیریت با اعتماد به نفس کامل گفت: «کشور را بدهند دست ما ادارهاش میکنیم». این یک نمود عینی از آن بیماری است.
مهمترین مسئلهای که پس از این نگاه حاصل میشود این است که این افراد مسائل کشور را هم اشتباه میبینند. یعنی در مواجه با «مشکلات کشور»، «مسئله» را بهگونهای تعریف میکنند که «راهحل» آن بشود ادبیات موجود در دنیا.
در حالی که غربیها این علمها را اینگونه بدست نیاوردند. یعنی غربی نداشتند که به عنوان تجربه به آن نگاه کنند. آنها مشکلی داشتهاند، مسئله ناشی از مشکل خود را خوب شناختند و برای آن فکر کردند و به راهحل رسیدند.راهحل خود را مکرراً تجربه کردند و تعمیم دادند و آن را تبدیل به نظریه کردند. اگر چه این روش نمیتواند به تنهایی راهحل همه مسائل کشور ما باشد اما در این که ما باید مسئله کشور خودمان را خوب بشناسیم و برای آن فکر کنیم شکی نیست. موارد متعددی را میتوان مثال زد که در یک اتفاق مشترک مثلا فقر و یا ترافیک، مسئله ما با سایر کشورهای دنیا تفاوت دارد.
به همین دلیل است که در برخی تجربیات موفق، عموماً دوستانی که رشتههای متفاوت داشتند وارد مسائلی شدند که نسبت به آن ذهنیت قبلی نداشتند. مسئله را خوب فهمیدند و سپس دانش روز دنیا را هم کسب کردند و خود را به دانش دنیا رساندند و از آن به اندازه کافی و لازم استفاده کردند(گروه مسکن دانشگاه علم و صنعت).
شاید اگر دانشکدههای علوم انسانی ما هم 2 واحد کارآموزی در ابتدای دوران تحصیل برای دانشجویان در نظر میگرفتند این چالش و آسیب کمی مرتفع میشد. دانشجوی مدیریت ما در ادارت کشور میرفت و مسائل مبتلابه و چالشهای اداری خودمان را میفهمید و سپس با عینک دقیقتری علم دنیا را یاد میگرفت. آن وقت شاید مسائل دیگری مورد تحقیق واقع میشد:
-
مثلاً بومی بودن یا نبودن مدیران استانی در کشور
-
نقش اعتماد مدیر بالادست در شاخصهای شایستهسالاری برای انتخاب مدیران و مولفههایی از شایستهسالاری که متضمن کارآمدی یک نظام به معنای کامل میشود و نه کارآمدی جزء زیر مجموعه مدیر مد نظر
-
آسیبهای نظام اداری که پدیده سفرهای استانی را ضروری و کارآمد میکند
-
و حتی آسیبشناسی آموزش رشته مدیریت دولتی
-
و ...
و به همین میزان میتوان در مسائل سیاسی و ... مسئلههای مبتلابه بومی طرح کرد.
به نظر میرسد یکی از علل گرایش مهندسها به علوم انسانی این است که آنها ابتدا با مسئله آشنا میشوند، برایشان دغدغه میشود، این ناکارآمدی فضای علوم انسانی در حل مسائل کشور را میبینند و احساس وظیفه میکنند تا برای حل آن ورود کنند. البته نویسنده هم معتقد است فضای مهندسی موجود کشور دقت لازم برای حل مسائل علوم انسانی را ندارد ولی نباید غفلت کنیم که این گرایش از ناکارآمدی فضای علوم انسانی ایجاد شده است. ما نمیتوانیم جلوی عدهای که دغدغه حل مسائل کشور را دارند بگیریم! میتوانیم ارشادشان کنیم و مهمتر اینکه میتوانیم دیگرانی که فاقد این ضعفها هستند را تقویت کنیم تا در حل مسائل کشور کارآمدتر عمل کنند.
بماند که دعوای مهندسی و علوم انسانی در حال حاضر دعوای سطحیای است و ابتدا باید مولفههای نگرش مهندسی و علوم انسانی تبیین شود، صحت آنها احراز شود ، سپس نسبت به نتایج آنها قضاوت گردد.
پیوست : نکتهای مرتبط از رهبری در این زمینه:
آنچه که پیشرفت هست، این است که ما از هر که و هر جور، همهى دانشهاى مورد نیازمان را فرا بگیریم؛ این دانش را به مرحلهى عمل و کاربرد برسانیم، تحقیقات گوناگون انجام بدهیم، براى اینکه دامنهى علم را توسعه بدهیم، تحقیقات بنیادى انجام بدهیم، تحقیقات کاربردى و تجربى انجام دهیم، تا فناورى را به وجود آوریم یا فناورى جدیدى را به وجود بیاوریم یا فناورى را تکمیل کنیم؛ تصحیح کنیم و انجام بدهیم؛ در زمینهى آموزشهاى مدیریتى از پیشرفتهاى دنیا فرا بگیریم، آن را بین خودمان بر طبق نیازها و عرف و فرهنگ خودمان تحلیل و فهم کنیم و با جامعهمان تطبیق کنیم؛ دربارهى مشکلات اجتماعىاى که در کشور وجود دارد، تحقیق کنیم و راه ریشه کردن اینها را پیدا کنیم.
دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای سمنان